اسرافکننده؛ کسی که بیاندازه خرج میکند؛ ولخرج؛ مسرف.
فرهنگ فارسی عمید
= سُرب
= سرنج
۱. اصل هر چیز؛ ماده؛ مایه. ۲. هریک از عناصر چهارگانه (آب، خاک، باد، و آتش).
= اسطقس
قصهها و حکایتهای بازمانده از دوران باستان دربارۀ خدایان، قهرمانان، و به وجود آمدن اشیا و حوادث.
سعیدتر؛ نیکبختتر؛ خوشبختتر.
= افسوس
= اسپرغم
پرندهای کوچک با پرهای سیاه و خاکستری که در صحرا لای بوتههای خاردار لانه میسازد و آن را برای گوشتش شکار میکنند؛ سنگخواره؛ سنگخوارک.
=اسپرس