۱. طرز سخن گفتن و تلفظ. ۲. [قدیمی] زبان و لغتی که انسان با آن سخن میگوید؛ زبان.
فرهنگ فارسی عمید
۱. غذای مختصر که با آن سرگرم شوند پیش از غذای اصلی. ۲. ارمغانی که مسافر بیاورد؛ سوغات. ۳. آنچه به شخصی که از سفر آمده هدیه کنند.
۱. بازی کردن. ۲. (صفت) آنچه مایۀ سرگرمی و بازی باشد و انسان با آن خود را مشغول و سرگرم کند.
۱. زبانۀ آتش و گرمی آن.
= * لو دادن * لو دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه] اسرار خود یا دیگری را فاش کردن. * لو دادن چیزی: [عامیانه، مجاز] آن را مفت از دست دادن.
صفرا؛ زرداب.
= لاحقه
اسباب و وسایل نوشتن؛ نوشتافزار.
۱. هر چیز پهن، مانندِ سنگ، چوب، استخوان، یا فلز. ۲. [قدیمی] قطعهای پهن که در مکتبخانهها بر آن مینوشتند. ۳. [قدیمی] تختۀ کشتی. * لوح محفوظ: ۱. در روایات اسلامی، ...
نوعی نی با گلهای پرزدار که در آب میروید که در ساختن حصیر، پردههای حصیری، و کارهای ساختمانی به کار میرود؛ لوئی.
کمان حلاجی.
بادام.