۱. بین؛ میان؛ داخل. ۲. پیچیدن؛ درنوردیدن؛ درهم پیچیدن. * لفونشر: (ادبی) در بدیع، آوردن چند کلمه در شعر یا نثر (لف)، و سپس آوردن صفات و تشبیهاتی برای آنها (نشر)؛ طی&zwn ...
فرهنگ فارسی عمید
سفله؛ فرومایه؛ رذل؛ پست: جام زر بر دست نرگس مینهی / لفتره را میر مجلس میکنی (عطار: لغتنامه: لفتره).
۱. حرفی که از دهان بیرون آید؛ کلمه. ۲. سخن؛ گفتار.
۱. بارور شدن؛ آبستن شدن. ۲. داخل شدن نطفۀ نر به ماده و به وجود آمدن سلول تخم. ۳. گرد درخت خرمای نر که با آن درخت خرمای ماده را بارور میکنند.
۱. بانگ لکلک. ۲. هر بانگ و آوازی که توٲم با حرکت و اضطراب باشد. * لقلقهٴ زبان: بیهودهگویی؛ سخن نسنجیده.
۱. آن مقدار غذا که یک بار در دهان گذاشته شود؛ نواله. ۲. [عامیانه] نانی که داخل آن خوراک گذاشتهاند. ۳. [عامیانه، مجاز] قطعۀ کوچک؛ تکه. ۴. [قدیمی] غذا؛ طعام.
۱. آنکه لقمههایی را که مهمان به دهان میگذارد بشمارد. ۲. [مجاز] بخیل؛ خسیس: لقمه مستان ز دست لقمهشمار / کز چنان لقمه داشت لقمان عار (اوحدی: ۵۳۶).
برای خدا؛ برای رضای خدا؛ خدای را. * لــله الحمد: (شبه جمله) [قدیمی] سپاس خدای را.
لـله بودن؛ شغل و عمل لـله.
۱. بیزوال؛ پاینده؛ جاودان. ۲. از صفات باریتعالی.
عنبالثعلب؛ تاجریزی؛ سکنگور.
غذایی را با حرص و اشتها و بهمقدار زیاد خوردن.