۱. نرمی. ۲. مهربانی؛ نیکویی. ۳. ظرافت؛ زیبایی. ۴. عفووبخشش. ۵. بذل کردن؛ بخشیدن چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
آمیخته با مهربانی و نرمی و نیکویی.
تپانچه؛ سیلی.
= لطمه
۱. صدمه. ۲. [قدیمی] تپانچه؛ سیلی.
آنکه اعضای بدنش نرم و لطیف باشد؛ نازکاندام؛ لطیفبدن؛ لطیفتن.
۱. (زیستشناسی) آب دهن؛ بزاق. ۲. هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد. ۳. مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی میدهند. ۴. روکش شیشهای نیمهمذاب بر ...
۱. آنچه دارای لعاب باشد. ۲. دانههایی که در آب لعاب ایجاد میکنند، مانند اسفرزه و بهدانه.
ظرف یا چیز دیگر که روی آن را لعاب داده باشند؛ لعابدار.
۱. هرچیزی که با آن بازی کنند؛ بازیچه؛ اسباببازی؛ عروسک. ۲. [مجاز] دلبر؛ معشوق زیبا: گفتهامت مدحتی، خوبتر از لعبتی / سخت نکوحکمتی، چون حکمبن معاذ (منوچهری: ۱۷).
۱. عروسکبازی؛ خیمه شببازی: چو در بازی شدند آن لعبتان باز / زمانه کرد لعبتبازی آغاز (نظامی۲: ۱۳۶). ۲. [مجاز] شعبدهبازی؛ حقهبازی.
۱. عروسکساز. ۲. بتساز؛ بتگر.