۱. فرمان ایست؛ بایست. ۲. (اسم) نور بالای چراغهای جلو خودرو که معمولاً با دستۀ راهنما یا کلید زیر پا قطع و وصل میشود. ۳. (اسم مصدر) (ورزش) در فوتبال، نگه داشتن و کنترل توپ با ...
فرهنگ فارسی عمید
کراهت داشتن؛ ناپسند دانستن؛ ناخوش پنداشتن.
سزاوار و مستحق شدن برای کاری یا چیزی.
١. اجارهای؛ مزدی: منزل استیجاری. ۲. (فقه) نماز، روزه، یا حجی که شخص بهجا نیاورده باشد و پس از مرگ او کسی را اجیر کنند تا هریک از این فرایض را از جانب او بگزارد.
ترسیدن؛ رمیدن.
اذن خواستن؛ اجازه خواستن.
۱. توضیح خواستن؛ خواستار آشکار کردن مطلبی شدن. ۲. (سیاسی) توضیح خواستن گروهی از نمایندگان مجلس از یکی از وزیران یا رئیس دولت.
۱. آستین؛ آستین جامه. ۲. دهانۀ ظرف چرمی که با نخ بسته میشود، مانندِ دهانۀ خیک: خیز و پیش آر از آن می خوشبوی / زود بگشای خیک را استیم (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۸۰).
۱. (فقه) به امانت گرفتن مال. ۲. امان خواستن؛ زینهار خواستن.
= سخی
۱. (نجوم) پنمجمین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد. ۲. پنجمین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با مرداد؛ شیر.
= سِرّ