سبد یا زنبیل تهیه شده از برگ درخت خرما.
فرهنگ فارسی عمید
= قوقه۲: از حشمت سلطانی او تاج فریدون / چاووش ورا قبهٴ قوقوی کلاه است (سوزنی: ۱۳۱).
ورقهای که خریدار و فروشنده در باب معاملهای مینویسند و امضا میکنند تا در مدت معیّن برای معاملۀ قطعی حاضر شوند.
۱. گروهی از مردم با ویژگیهای مشترک زبانی، تاریخی، و نژادی. ۲. خویشاوندان. ۳. [قدیمی] همسر؛ زن.
مقنی؛ چاهکن.
مستحفضان؛ نگهبانان.
از مردم قونیه.
۱. (نظامی) [مجاز] = قوا ۲. استعداد. ۳. (برق) باتری. ۴. (ریاضی) توان. * قوۀ دراکه: قوۀ دریابنده و درککننده؛ فهم و شعور. * قوۀ غاذیه: (طب قدیم) قوهای که غذا را تحلیل ببرد ...
۱. توانا؛ نیرومند؛ زورمند. ۲. زیاد. ۳. موثق. ۴. [قدیمی] استوار. ۵. [قدیمی] موثر. ۶. [قدیمی] سخت. ۷. [قدیمی] مطمئن.
هشتمین سال از سالهای دوازدهگانۀ تقویم ترکی؛ سال گوسفند.
دارای ارادۀ قوی.
دارای بدنی سالم و نیرومند.