درک کردن مطلبی از مطلب دیگر؛ دریافتن امری به قوۀ فهم و اجتهاد خود.
فرهنگ فارسی عمید
درخواست برآورده شدن حاجت کردن.
کمک خواستن؛ یاری خواستن.
عقد زناشویی بستن.
ستیزه؛ لجاج.
نگاه کردن به آسمان جهت دیدن هلال در شب اول ماه.
۱. (اقتصاد) کاهش ارزش چیزی بر اثر کار، گذشت زمان، یا فرسودگی. ۲. (بانکداری) پرداخت کردن وام بهصورت تدریجی و قسطهای معیّن. ۳. [قدیمی] از بین رفتن؛ مردن.
۱. (جغرافیا) دایرۀ فرضی که مانند کمربند کرۀ زمین را احاطه کرده و زمین را به دو نیمکرۀ شمالی و جنوبی تقسیم میکند. ۲. (اسم مصدر) [قدیمی] راست بودن؛ بدون خمیدگی بودن. ۳. (اسم مصدر) [ق ...
= ماهی * ماهی خاویار
= ستون
= ستوه * استوه شدن (گشتن): (مصدر لازم) [قدیمی] درمانده شدن: ز بس کآن سپه کوه تا کوه شد / ز انبوه او کوه استوه شد (فردوسی: لغتنامه: استوه).
جلگۀ وسیع علفزار بدون درخت در نواحی نیمهخشک.