خندۀ شدید؛ خندۀ بلند و پرصدا؛ قهقه. * قهقهه زدن: (مصدر لازم) به آواز بلند خندیدن.
فرهنگ فارسی عمید
۱. = قوه ۲. (نظامی) [مجاز] نیروهای نظامی.
= قارعه
۱. کمانساز؛ کمانفروش. ۲. کماندار؛ کمانگیر.
= قاصف
= قاضب
= قاعده
= قانون۱
۱. عمل فروبردن موادغذایی از حلق. ۲. (اسم) آن مقدار مایعات که با یک بار فرو بردن نوشیده شود؛ جرعه؛ قلپ: یک قورت آب خوردم.
ظرف چینی یا فلزی لولهدار که در آن چای، قهوه، گلگاوزبان، و مانند آن را دم میکنند و کنار آتش یا روی سماور میگذارند.
انجمن بزرگ امرای مغول برای کنکاش و گفتگو در امری مهم.
برآمدگی استخوان مچ پا.