پرندهای به اندازۀ کبوتر؛ اسفرود؛ سنگخواره.
فرهنگ فارسی عمید
= قطعه
۱. باران. ۲. آنچه بچکد.
۱. یک چکه؛ چک؛ چکه. ۲. یک دانه باران. ۳. (پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته میشود. * قطرهقطره: چکهچکه: قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا ...
آلتی شیشهای یا پلاستیکی برای برداشتن یا ریختن مقدار خیلی کمی از یک مایع.
بسیارگود.
= قفر
بیابان بیآبوعلف که در آن حیوان وجود نداشته باشد.
وسیلهای فلزی که به در صندوق یا خانه میزنند و در را با آن میبندند؛ کلیدان. * قفل ابجد: نوعی قفل که با حروف الفبا باز و بسته میشود. * قفل رومی: (موسیقی) [قدیمی] از ...
۱. پیمانهای معادل ۱۲ صاع. ۲. واحد اندازهگیری سطح برابر با ۱۴۴ گز. * پُرآمدن قفیز: [قدیمی، مجاز] بهسر آمدن عمر: همان گر نیاید نخوانَمْش نیز / که گر زاین یکی را پُر &zw ...
آلت فلزی سرکج و نوکتیز، مانند چنگک ماهیگیری؛ چنگک؛ کجک؛ آکج. * قلاب کمر: ‹قلاب کمربند› حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته میشود؛ گل کمربند. * قلاب گرفتن: (مصدر ل ...
= فلاخن