۱. دانشی که به بررسی خواص ماده و انرژی میپردازد و حوزههایی چون نور، گرما، برق، مکانیک، کوانتوم، و مانند آنها را شامل میشود. ۲. وزن ظاهری و ابعاد بدنی یک شخص.
فرهنگ فارسی عمید
دانشمند علم فیزیک.
قفسه یا جعبهای که فیشها را بهترتیب در آن قرار میدهند؛ برگهدان.
حلوفصل کارها. * فیصله دادن: (مصدر متعدی) به انجام رساندن کارها؛ خاتمه دادن.
۱. (زیستشناسی) پستاندار خرطومدار با پوست ضخیم و چروکدار، پاهای ستونمانند، و عاج بلند و نسبتاً خمیده که بزرگترین جانور خاکزی است. ۲. صدوپنجمین سور ...
رشتۀ نازکی در درون حباب لامپ که با عبور جریان برق ملتهب میشود و نور تولید میشود.
= پیلبان
بالاترین رتبۀ نظامی در آلمان، انگلستان، و بعضی کشورهای دیگر.
کسی که کارش ثبت تصاویر با دوربین مخصوص است.
گوشت مرغوب، نرم، و بدون استخوان.
= پیلپا
= بیلک: به کوه برشد و اندر نهالهگه بنشست / فیلک پیش بهزهکرده نیمچرخ به چنگ (فرخی: ۲۰۶).