بادی که با فشار از میان دو لب بیرون میآید.
فرهنگ فارسی عمید
= پود
۱. جوشیدن. ۲. [مجاز] شتاب؛ تعجیل.
۱. لنگ. ۲. [قدیمی] دستار.
گندم، نخود و هر دانهای که از آن نان میپزند.
۱. آواشناسی. ۲. (صفت) آوانگار: الفبای فونتیک.
دستگاهی که اصوات را روی نوار ضبط و بعد آنها را تکرار میکند.
= فقاع
۱. = فژاگن ۲. (اسم) (زیستشناسی) = عشقه
فژاگن: واین فژهپیر ز بهر تو مرا خوار گرفت / برهاناد از او ایزد جبار مرا (رودکی: ۴۹۲).
= فژاگن
۱. خوشطبع بودن؛ شوخ و خندان بودن؛ سخنان خندهدار گفتن و خندیدن. ۲. خوشطبعی؛ خوشمنشی؛ مزاح.