= اسطرلاب
فرهنگ فارسی عمید
= مهرگیاه: بی یاد حق مباش که بی یاد و ذکر حق / نزدیک اهل و عقل چه مردم چه استرنگ (سوزنی: ۲۳۴).
ویژگی چیزی که با وسایل مخصوص میکروبهایش را کشته باشند؛ عاری از میکروب؛ ضدعفونی.
خوشبختی؛ سعادت.
۱. (پزشکی) جمع شدن مایعات در حفرههای بدن که از علائم بیماری قلبی یا کبدی است. ۲. [قدیمی] آب خواستن؛ طلب آب کردن. ۳. [قدیمی] طلب باران از خداوند، هرگاه که نزول باران به تٲخیر ...
تسلیم شدن.
۱. داشتن ترس و بیم. ۲. آگاهی یافتن؛ آگاهی.
بو کشیدن؛ بوییدن.
۱. شاهد آوردن از قول کسی در گفته یا نوشتۀ خود. ۲. (اسم) (حقوق) نوشتهای در مورد رد یا قبول یک موضوع با امضای شاهدان.
۱. (فقه، حقوق) استدلال در حکمی که قاضی بنا به مصلحتی استنباط کند و به آن رٲی بدهد. ۲. [قدیمی] به دنبال صلاح کار بودن؛ نیکویی خواستن.
۱. ناتوان و ضعیف کردن بر اثر ستم و بهرهکشی ناعادلانه. ۲. ناتوان و ضعیف شدن بر اثر ستم و بهرهکشی ناعادلانه.
پاک کردن؛ تطهیر کردن.