= فاحشه
فرهنگ فارسی عمید
بازسپردن.
شورانیدن؛ برانگیختن.
نظریه یا نهضتی که خواهان برتری نژادی، حکومت استبدادی، اعمال زور و خشونت، و برخورد شدید با مخالفان است.
۱. رسواکننده. ۲. آشکارکننده. ۳. روشن؛ آشکار: دلیل فاضح.
۱. ضایعات جامد یا مایعی که از طریق مجرا از محل خارج میشود. ۲. مجرای دفع ضایعات مایع.
طغیان.
۱. آفریننده. ۲. از نامهای خداوند. ۳. (اسم) سیوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۵ آیه.
۱. آفرینندۀ آسمانها. ۲. خدایتعالی.
زن بسیاربیشرم. δ دراصل، از شخصیتهای هزارویکشب و زن پینهدوز بغدادی در این کتاب بوده است.
۱. سید؛ علوی. ۲. پیرو فرقۀ اسماعیلیه. ۳. هریک از خلفای فاطمی مصر.
نوعی پارچۀ تافته.