غضب؛ خشم. * غیظ کردن: (مصدر لازم) خشم آوردن؛ غضب کردن؛ خشمناک شدن.
فرهنگ فارسی عمید
= غول qul
نام واج «غ».
بیستوسومین حرف الفبای فارسی؛ فِ؛ فا. δ در حساب ابجد: «۸۰ ».
حکومت فئودالها در قرون وسطی در اروپا.
نام حرف «ف».
۱. با: فا او رفت. ۲. به: فا او داد، سیمرغوار گوشه نشینم نه چون مگس / بنشینم از حریصی هرجا که فارسم (کمالالدیناسماعیل: ۳۹۷). ۳. (پیشوند) وا: فاداشتن.
ازمیانرفته؛ ازدسترفته؛ فوتشده؛ نیست و نابود.
۱. دور شدن؛ دوری گزیدن. ۲. یکسو شدن. ۳. رمیدن. ۴. حذر کردن.
= فاتوریدن
بیمهر؛ بیوفا: فاختهمهری نباید در تو دل بستن که تو / هر زمان جفت دگر جویی و یار نو گری (لامعی: ۱۵۱).
= فاخر