۱. جدا کردن کسی از حکم عمومی: استثنای بازنشستگان از حق بیمه مورد مخالفت قرار گرفت. ۲. (ادبی) در دستور زبان، خارج کردن چیزی یا کسی از یک حکم عمومی؛ بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با گفتن کلم ...
فرهنگ فارسی عمید
۱. پذیرفته شدن؛ مستجاب شدن. ۲. [قدیمی] قبول کردن؛ پذیرفتن.
نادان شمردن.
خونریزی زن در غیر دوران قاعدگی.
۱. آگاهی. ۲. حاضر کردن. ۳. [قدیمی] احضار کردن.
حفظ کردن؛ نگهداشتن؛ نگهداری کردن.
۱. شایستگی؛ سزاواری. ۲. [قدیمی] نیازمندی.
سوگند دادن.
۱. تفٲل با قرآن، تسبیح، و مانندِ آن برای اقدام به کاری که در آن تردید داشته باشند: هر گه که دل به عشق دهی خوشدمی بُوَد / در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست (حافظ: ۱۶۲). ۲. طلب خیر و ...
خبر گرفتن.
۱. بیرون آوردن، بهویژه بیرون آوردن چیزی از زیرِ زمین یا از معدن. ۲. پیدا کردن یا بهدست آوردن نتیجۀ تحقیق. ۳. [قدیمی] دریافتن مطلبی از طریق تفکر و مطالعه.
خفیف کردن؛ سبک کردن؛ خوار کردن.