۱. (نظامی) توپ. ۲. (نظامی) یک واحد از قسمت توپخانه شامل چهار گروهان. ۳. (صفت) هرچیز توٲم با درخششِ ناشی از عصبانیت: نگاه آتشبار. ۴. (صفت) بسیارگرم.
فرهنگ فارسی عمید
در آیین زردشتی، بنایی که آتش مقدس در آن نگهداری میشود و پرستشگاه زردشتیان است؛ آذرکده؛ آتشگاه؛ آتشخانه: جهانآفرین را ستایش گرفت / به آتشکدهَنْدر، نیایش گرفت (ف ...
۱. بنایی در پیرامون شهرها که زردشتیان در آن آتش روشن میکنند. ۲. [قدیمی] آتشکده: نفسم سرد و سینه آتشگاه / دهنم خشک و دیده طوفانبار (انوری: ۱۹۲). ۳. جای افروختن آتش مقدس در آت ...
آذرگون؛ آتشفام؛ آتشرنگ؛ به رنگ آتش؛ سرخرنگ؛ مانند آتش.
۱. تندخو. ۲. دارای غریزۀ شدید جنسی.
= آینده
= آتی
گناهکار.
= اجم
خشتی که در کورۀ آجرپزی بهصورت مکعب مستطیل پخته شده باشد؛ خشت پخته. * آجر تراش: آجر تراشیده و ساییده که برای زینت در نمای ساختمان به کار میرود. * آجر جوش: آجر بسیار پخته و ناص ...
۱. فروکردن سوزن یا درفش یا نشتر در چیزی؛ بخیه زدن؛ سوزن زدن؛ سوراخ کردن. ۲. دندانهدار ساختن سطح چیزی، مثل دندانهها و ناهمواریهای سوهان یا سطح سنگ آسیا.
مخلوطی از خشکبار از قبیل پسته، فندق، بادام، نخودچی، تخم کدو، و تخم هندوانۀ تفتداده.