حالت شخص غمدیده؛ غمزدگی.
فرهنگ فارسی عمید
آنکه یا آنچه غم و غصه را بزداید؛ غمزداینده؛ زدایندۀغم.
غمدیده؛ اندوهگین؛ ماتمزده.
حالت شخص غمزده؛ غمگینی؛ اندوهگینی.
غمپردازنده؛ زداینده و دورکنندۀ غم؛ غمکاه؛ غمزدا: نه آن غم را زدل شایست راندن / نه غمپرداز را شایست خواندن (نظامی۲: ۱۹۱).
ویژگی آنکه غم را دوست دارد.
آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد.
غمپرور بودن؛ پیوسته در غم و اندوه بودن.
۱. دوستی؛ همدمی؛ غمخواری. ۲. غمزدایی: در جهان هیچ سینه بیغم نیست / غمگساری ز کیمیا کم نیست (خاقانی: ۵۷۰).
آنکه یا آنچه غم را ببرد؛ غمزدا.
= غمره
= غماز