۱. چیره شدن؛ چیرگی یافتن. ۲. چیرگی؛ پیروزی. ۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] ازدحام جمعیت. ۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] فریاد. * غلبه داشتن: (مصدر لازم) ۱. چیره و پیروز بودن. ۲. [مجاز] ...
فرهنگ فارسی عمید
عقعق؛ عکه؛ کلاغپیسه: زاغ سیه بودم یکچند نون / باز چو غلبه شدستم دورنگ (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۶).
چیزی که به پهلو غلتدادهشده؛ غلتداده.
دیوث؛ زنبهمزد.
= غلتک
غلتخورده؛ غلتزده.
فهرستی از غلطهای چاپی کتاب که بهصورت ضمیمه در آخر کتاب قرار گیرد.
غلطپندارنده؛ آنکه اشتباه فکر میکند: گر غلطپندار پنداری که هستم، نیستم / خاک در چشم غلطبین غلطپندار زن (سوزنی: ۴۰۴).
غلطکننده؛ خطاکار.
۱. آنکه غلطهای یک متن چاپی را اصلاح میکند؛ نمونهخوان. ۲.آنچه با آن غلطهای یک متن را اصلاح میکنند: لاک غلط گیر.
شغل و عمل غلطگیر؛ گرفتن غلط در نوشته یا گفتۀ کسی. * غلطگیری کردن: (مصدر متعدی) تصحیح کردن غلطهای متن چاپی.