= سِتر
فرهنگ فارسی عمید
واحد اندازهگیری وزن، برابر با چهار یا چهارونیم مثقال.
دستهای از باکتریها که تعداد بیشماری از آنها بر روی پوست و جاهای نرم بدن بهصورت خوشۀ انگور به نظر میرسد و گاه باعث عفونتهای چرکی میشود.
ستون آهکی مخروطیشکل که بر اثر چکیدن آب در سقف غار بهوجود میآید؛ چکنده.
۱. از مردم استامبول. ۲. (اسم) زبان ترکی رایج در ترکیه. ۳. (اسم) نوعی غذا که با برنج، گوشت، گوجهفرنگی، و سیبزمینی تهیه میشود؛ استانبولیپلو. ۴. (اسم) نوعی ظرف فلزی ...
۱. کسی که از طرف وزارت کشور کارهای یک استان را اداره میکند. ۲. [قدیمی] والی؛ حکمران.
= ستاندن
۱. به میل و رٲی خود کار کردن؛ خودرٲی بودن؛ خودرٲیی؛ خودسری؛ خودکامگی. ۲. (اسم) (سیاسی) حکومتی که مردم در آن نقشی ندارند و فرمانروایان مقید به قانون نیستند و به میل و ارادۀ خود تصمیم می&zw ...
چیزی را تازه و بدیع دانستن.
تبدیل شدن چیزی به چیز دیگر؛ جابهجایی؛ تغییر.
= ستبر: دو بازوش استبر و پشتش قوی / فروزان از او فرۀ خسروی (دقیقی: ۱۱۴).
۱. (ادبی) در بدیع، آوردن صفتی از کسی در ضمن صفت دیگر، مانندِ این شعر: آن کند تیغ تو به جان عدو / که کند جود تو به کان گهر (رشیدالدین وطواط). ۲. (ادبی) = ذم * ذمِ موجه ۳. [قدیمی] پیروی ک ...