درمانپذیر؛ چارهپذیر.
فرهنگ فارسی عمید
۱. بانگ؛ فریاد؛ شوروغوغا؛ هیاهو. ۲. صدای سگ؛ عوعو سگ: گفت از بانگ و علالای سگان / هیچ واگردد ز راهی کاروان؟ (مولوی: ۸۴۹).
۱. نشانهگذاری. ۲. (ادبی) نقطهگذاری بر یک متن.
= عَلاقه
هرچیز خوب و گرانمایه؛ نفیس و گرانمایه از هرچیز. * علق مضنه: [قدیمی] چیزی گرانمایه که به آن بخل میورزند.
= علت
علم طب.
معرفةالنفس؛ روانشناسی.
۱. (زیستشناسی) = علف ۲. [قدیمی، مجاز] آذوقه.
عَلَوی (زن).
۱. رفعت؛ بلندی قدر؛ شرف؛ بزرگواری. ۲. (اسم) آسمان. ۳. (اسم) مکان بلند.
بهخصوص؛ خصوصاً بهویژه.