بندۀ کوچک.
فرهنگ فارسی عمید
آلوده به عبیر.
نوعی پارچۀ موجدار شبیه اطلس یا لباسی که از این پارچه دوخته میشد.
۱. (فقه) آزاد شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی. ۲. [قدیمی] بخشش؛ بزرگواری؛ کرم.
۱. ویژگی آنچه متعلق به دوران کهن است و دارای ارزش هنری و تاریخی است؛ قدیمی. ۲. (اسم) آنچه متعلق به دوران کهن است. ۳. [عامیانه، مجاز] زشت؛ مسخره؛ بهدردنخور: آمده بود اینجا، خواهر عت ...
آگاهی.
= عجیبه * عجایب هفتگانه: هفت بنای عظیم که قدما آنها را از عجایب دنیا میدانستند و عبارت بوده از: اهرام مصر، باغهای معلق بابل، مجسمۀ زئوس در شهر اُلمپیا (یونان)، آرام ...
۱. ناتوان شدن؛ ناتوانی؛ درماندگی. ۲. به ستوه آمدن.
۱. دنبالۀ چیزی. ۲. (ادبی) در عروض، آخرین بخش یا آخرین کلمه در مصراع دوم بیت.
= عجله
۱. = اعجمی ۲. (صفت) گنگ؛ بیزبان. ۳. (اسم) حرکتی که روی حرف میگذارند.
۱. کسی که عرب نباشد. ۲. [مجاز] نادان؛ غافل.