عاقبتبین؛ عاقبتاندیش؛ آنکه پایان کار را مینگرد.
فرهنگ فارسی عمید
عاقبتبینی؛ عاقبتاندیشی.
نازا؛ سترون.
۱. دنیا و آنچه در آن است؛ جهان؛ گیتی. ٢. [مجاز] خَلق. ٣. [قدیمی] روزگار. * عالم آخرت: [مقابل ِدنیا] جهان دیگر؛ آن جهان. * عالم امر: (فلسفه) عالم ملائکه؛ عالم ملکوت. * عالم ام ...
آرایندۀ عالم؛ آرایشدهندۀ عالم؛ جهانآرا.
۱. افروزندۀ عالم؛ روشنکنندۀ جهان: روزی و چه روز عالمافروز / روشن همه چشمی از چنان روز (نظامی۳: ۴۶۴). ۲. [مجاز] خورشید.
آنچه همۀ جهان را فرامیگیرد؛ جهانگیر.
روشنکنندۀ جهان (خورشید): خورشید عالمتاب.
کسی که نسب عالی دارد؛ عالینسب؛ بلندنسب.
دارای مقام و رتبۀ بلند؛ عالیمرتبه.
۱. شاخۀ بلند. ۲. ویژگی درختی که شاخههای بلند دارد.
والامقام؛ بلندمرتبه؛ بزرگوار.