نامهای که خبر از فتح و پیروزی بدهد.
فرهنگ فارسی عمید
گوشت یا پوستی زائد که در گوشۀ چشم پدید آید و بهتدریج سبب نابینایی شود؛ ناخنۀ چشم.
ستم کردن؛ جور؛ ستمگری؛ بیداد؛ ستم.
= ظلمت
ظالم؛ ستمکار؛ ستمگر.
۱. بسیارتاریک. ۲. (اسم) [قدیمی] نوعی زمرد گران قیمت به رنگ سبز تیره.
تاریکی.
افزایندۀ تاریکی.
۱. سایهبان. ۲. آنچه سایه میاندازد، مانند درخت. ۳. جایی صفهمانند که از سرما یا گرما به آن پناه میبردند.
۱. بدحال. ۲. ذلیل؛ خوار. ۳. ویژگی امر سخت و دشوار.
شترمرغ.
گمان؛ حدس. * ظن بردن: (مصدر لازم) گمان بردن؛ گمان کردن؛ پنداشتن. * ظنِ غالب: گمان قریببهیقین.