۱. پیدا؛ آشکار؛ هویدا؛ نمایان. ۲. (اسم) از نامهای خداوند. * ظاهر ساختن: (مصدر متعدی) = * ظاهر کردن * ظاهر شدن: (مصدر لازم) ۱. آشکار گشتن؛ نمایان شدن. ۲. [قدیمی، مجاز] تحقق یا ...
فرهنگ فارسی عمید
دیدن صورت ظاهر و بیخبر بودن از باطن؛ عمل ظاهربین.
دوست داشتن صورت ظاهر؛ عمل ظاهرپرست.
۱. مربوط به ظاهر. ۲. نمایان؛ هویدا. ۳. ویژگی کسی که بیشتر به ظاهر امور اهمیت میدهد.
= ظریف
وسیلهای مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد، مانند بشقاب، لیوان، قابلمه، و ماهیتابه. * ظرف زمان: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر زما ...
۱. شستوشوی ظرفها؛ شستن ظرف. ۲. (اسم) ماشینی که ظرفهای آشپزخانه در آن شسته میشود. ۳. (اسم) جای مخصوصی در آشپزخانه که در آن ظرف میشویند.
۱. باظرافت. ۲. [قدیمی] مانند ظریفان؛ بازیرکی و خوشطبعی.
۱. ظریف بودن. ۲. [مجاز] خوشطبع و شیرینگفتار بودن.
آنکه همواره با فتح و پیروزی است.