= طغرا
فرهنگ فارسی عمید
= تفشیله
١. [عامیانه] = طفلک ٢. (حاصل مصدر) کودکی؛ خردسالی.
= انگلشناس
باران نرم و اندک با قطرههای ریز.
سندی که در آن وقوع طلاق را مینویسند.
۱. کسی که پیشهاش کوبیدن ورقهای نازک طلا برچیزی است. ۲. طلاکوبیشده.
۱. جستجو؛ جستن. ۲. (اسم) [مقابلِ بدهی] [مجاز] پولی یا چیزی که بهکسی وام داده باشند. ۳. (بن مضارعِ طلبیدن) = طلبیدن ۴. طلبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آزادیطلب، آشوبطلب ...
۱. کسی که پول یا کالایی از کسی طلب دارد؛ بستانکار. ۲. [قدیمی] خواهان؛ خواستار: طلبکار باید صبور و حمول / که نشنیدهام کیمیاگر عجول (سعدی۱: ۱۰۵)، کهومه طلبکار عمرن ...
۱. = طالب ۲. دانشجوی علوم قدیمه.
۱. طلب کردن؛ خواستن: مرا بَدَل ز خراسان زمین یمگان است / کسی چرا طلبد مر مرا و یمگان را (ناصرخسرو: ۱۱۸). ۲. دعوت کردن. ۳. نیاز داشتن. ٤. [قدیمی] جستن.
خواستهشده.