۱. از مردم ارمنستان؛ ارمنستانی: کشیش ارمنی. ۲. تهیهشده در ارمنستان. ۳. از نژاد ارمن: ارمنیان جلفا. ۴. (اسم) زبانی از خانوادۀ زبانهای هندواروپایی که در ارمنستان رایج است.
فرهنگ فارسی عمید
پولی که پیش از کار کردن به مزدور میدهند؛ بیعانه؛ پیشبها: منم درد تو را با جان خریدار / که ارمون دادهام جان را به بازار (لطیفی: مجمعالفرس: ارمون).
بنمایان مرا: با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم / همچو موسی اَرِنیگوی به میقات بریم (حافظ: ۷۴۸)، چو رسی به کوه سینا، ارنی مگوی و بگذر / که نیرزد این تمنا به جوابِ لنترانی (؟: ل ...
دستور دادن به کسی بیش از طاقت وی؛ تکلیف به کار مشکل؛ تحمیل بیش از طاقت.
سیراب کردن.
درختچۀ بادام کوهی با میوۀ تلخ و چوب سخت و راست که از چوب آن عصا درست کنند و در نواحی کوهستانی و خشک میروید.
واحد اندازهگیری انرژی در سلسلۀ c.g.s.
مجموع اجزا یا اعضایی که جسم یک موجود زنده را تشکیل میدهد.
۱. کج؛ خمیده. ۲. (قید) بهصورت کج: کمد را اریب گذاشته بود. * بر (به) اریب: [قدیمی] (قید) بهصورت مایل و کج: یک قدم چون رخ ز بالا تا نشیب / یک قدم چون پیل رفته بر اریب (مولوی: ...
= زحاف
= کچوله
پایین دیوار که از قسمتهای دیگر متمایز است و آن را با سنگ، آجر، کاشی، یا موزاییک نماسازی میکنند.