رشتهها و منگولههایی که از کنارۀ چیزی آویزان میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
آنچه از آتش به هوا میپرد.
شریران؛ بدکاران.
ریزۀ آتش که به هوا میپرد؛ جرقه.
بند کفش.
درختی با برگهای پهن که در طب قدیم برای معالجۀ معده و کبد به کار میرفته؛ درخت نوش.
۱. ویژگی زن شلخته که کارهایش سرسری و بینظموترتیب باشد؛ شرتیپرتی. ۲. (قید) با بیقیدی و شلختگی.
۱. جماعت کمی از مردم. ۲. مقدار کمی از چیزی.
آتشبار؛ آنچه از آن ریزههای آتش میبارد.
ویژگی آنچه جرقههای آتش پراکنده میکند؛ هرچه از آن ریزۀ آتش میجهد.
۱. مربوط به شرط. ۲. (ادبی) در دستور زبان، جملهای که در آن ادات شرط به کار رفته باشد. ۳. (منطق) ویژگی قضیه یا امری که مقید به شرط باشد.
علوم و اموری که مربوط به شرع و احکام آن باشد.