مانند سگان؛ همچون سگساران.
فرهنگ فارسی عمید
= بیدستر
۱. سگ ماده. ۲. [مجاز] کسی که خود را مانند سگ ماده بنمایاند.
۱. حلقۀ کوچک یا قلاب فلزی که برای بستن کمربند، کفش یا تزیین به کار میرود. ۲. [مصغر سگ] سگ کوچک.
سی جزء قرآن که هر جزء را جداگانه جلد کرده باشند.
یک جزء از سی جزء چیزی؛ یکسیام.
کارهای زشت و ناپسند.
۱. (زیستشناسی) بزرگترین عصب بدن که مربوط به اندام تحتانی است. ۲. (پزشکی) درد شدید و تیرکشنده در کمر، لگن، و زانو که به دلیل فشار به عصب سیاتیک بروز میکند؛ عرقالنسا ...
۱. گردش کردن در شهرها و کشورهای مختلف؛ جهانگردی. ۲. تماشا کردن.
۱. اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور. ۲. درایت؛ باهوشی؛ خردمندی. ۳. [عامیانه، مجاز] حسابگری منفعتجویانه. ۴. برنامۀ کار یا شیوۀ عمل. ۵. [قدیمی] عقوبت؛ مجازات. * سیاست کردن: ...
= سیاهسر
۱. مربوط به سیاست. ۲. کسی که به کارهای سیاسی بپردازد و سیاست را پیشۀ خود سازد.