جسمی جامد، سفید، بیبو، و بیطعم شبیه نشاسته که فقط در مایع شویتزر قابل حل است و مهمترین عنصر ساختمان گیاهان است.
فرهنگ فارسی عمید
ناودان؛ آبراهه.
آلت جنگ؛ افزار جنگ.
زن زباندراز؛ زن بدزبان.
۱. مربوط به سلیمان: انگشتر سلیمانی، مُلک سلیمانی. ۲. مانند سلیمان: حشمت سلیمانی. ۳. (اسم) (زمینشناسی) نوعی عقیق.
۱. (زیستشناسی) ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار، مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ، و امثال آن. ۲. [عامیانه] پای انسان. ۳. ‹سُمج› [قدیمی] سوراخ؛ گودال. ۴. [قدیمی] ج ...
= خرزهره
۱. پاشیدن سم در جایی برای از بین بردن حشرات. ۲. (کشاورزی) پاشیدن سمهای مختص به گیاهان و درختان برای نابود ساختن آفات نباتی. ۳. [عامیانه، مجاز] تبلیغات بد و گفتن سخنانی که باع ...
= سِمَت
= سمسار
۱. آنچه بر زمین بگسترانند و بر روی آن طعام بگذارند؛ بساط؛ سفره؛ خوان. ۲. صف؛ رده؛ رسته.
۱. = آسمان ۲. روز بیستوهفتم از هر ماه خورشیدی؛ آسمان روز.