دستمال بزرگ که در آن چیزی ببندند؛ بقچه.
فرهنگ فارسی عمید
خمیری که از آهک و خاکستر درست میکردند و در ساختمانها خصوصاً در حوضها، آبانبارها، و گرمابهها به کار میرفته؛ ساخن.
از مردم ساری.
= ساری۱
۱. کسی که چیزی میسازد و درست میکند. ۲. پرفایده. ۳. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] نوازنده؛ ساززننده.
سازوار بودن؛ سازگاری.
ریسمانباز؛ بندباز.
ساخته و آماده.
۱. سازشکننده. ۲. موافق؛ هماهنگ؛ سازگر.
حشرهای از راستۀ نیمبالان به رنگ سرخ و بیضیشکل و بزرگتر از کک که از خون تغذیه میکند و باعث سرایت بعضی امراض میگردد.
نوعی دوخت در جامه به خصوص در لباسهای زنانه که به منظور تنگ کردن موضعی یا زیباتر کردن آن به کار میرود.
قصاب.