۱. چیز جعلی و مصنوعی ۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] آمادگی و آراستگی.
فرهنگ فارسی عمید
= ساروج
خوک وحشی؛ گراز.
ششم؛ ششمین.
اندوهگین؛ پشیمان.
۱. پردهدار؛ حاجب. ۲. دربان. ۳. خدمتکار. ۴. تیماردار. ۵. خادم معبد. ۶. خادم کعبه.
= سادهرو
سادهضمیر؛ سادهدل.
۱. بیمکروحیله. ۲. زودباور. ۳. احمق. * سادهدل.
۱. ساده و بیپیرایه بودن؛ بیآلایش بودن. ۲. [مجاز] سادهدلی.
زبده؛ خالص؛ بیغش: زر سارا، عنبر سارا، مشک سارا: چه حاصل زآنکه دانی کیمیا را / مس خود را نکرده زرّ سارا (جامی۵: ۲۰۱).
نوعی ماهی دریایی کوچک فلسدار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید میشود.