۱. طریق. ۲. کرت؛ مرتبه؛ دفعه. ۳. قاعده؛ رسم؛ روش. ۴. (موسیقی) آهنگ و نغمه. * ره بردن: (مصدر لازم) [قدیمی] راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی؛ راه بردن؛ راه جستن.
فرهنگ فارسی عمید
توشۀ راه؛ آذوقۀ مسافر: نهادم عقل را رهتوشه از می / ز شهر هستیش کردم روانه (حافظ: ۸۵۲).
آزاد؛ یله؛ بیقیدوبند. * رها شدن: (مصدر لازم) آزاد شدن؛ نجات یافتن از قیدوبند. * رها کردن: (مصدر متعدی) آزاد کردن؛ ول کردن.
کسانی که در خوف از خدا مبالغه کنند؛ کسانی که بسیار بترسند.
۱. متاع؛ کالا. ۲. رخت خانه.
۱. گرو بستن؛ شرط بستن. ۲. شرطبندی در اسبدوانی.
گوشهای در دستگاههای سهگاه، شور، و نوا.
گوشهنشینی، ترک دنیا، و چشمپوشی از لذتهای آن برای تقرب به خدا، مخصوصاً در مسیحیت.
۱. آنکه به راهی میرود؛ رونده؛ راهرونده. ۲. (تصوف) [مجاز] سالک؛ زاهد؛ مرید. ۳. [قدیمی] مسافر. * رهرو ازل: (تصوف) [مجاز] سالک؛ طالب حق. * رهرو آخرت: [قدیمی، مجا ...
دزدی که سر راه میگیرد و اموال مردم را میبرد؛ دزد.
اردۀ کنجد که با شیره یا عسل مخلوط سازند و نانخورش کنند.
قوم؛ قبیله.