۱. (ادبی) = ثَلم ۲. [قدیمی] رخنهدار؛ رخنهیافته. ۳. [قدیمی] شمشیر یا نیزهای که در آن رخنه ایجاد شده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
= ثوب
۱. کرۀ آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد. ۲. [مجاز] روان؛ روح. ۳. [قدیمی، مجاز] آسمان.
۱. کدو؛ هر نوع کدو. ۲. کدوی بزرگ میانتهی که در آن چیزی میریختند؛ کدوی تنبل. ۳. کوزهای به شکل کدو.
۱. جواب دادن؛ پاسخ دادن. ۲. قبول کردن. ۳. پذیرفتن خواهش؛ برآوردن حاجت.
۱. نیک گفتن. ۲. چیزی نیکو آوردن. ۳. باریدن باران نیکو بر زمین.
۱. موجر. ۲. مستٲجر.
کسی که بچهدار نمیشود؛ بیفرزند.
دوری کردن؛ پرهیز کردن.
۱. جهد کردن؛ کوشش کردن؛ کوشیدن. ۲. (فقه) استنباط مسائل شرعی از قرآن، احادیث، و اخبار.
= جَلیل
بیشهها.