۱. (زمینشناسی) خط یا تراک باریک در روی سنگ که هرگاه ضربه به سنگ برسد از آنجا شکسته شود. ۲. در تراشکاری، خطهایی که از کشیدن سوهان بر روی فلز ایجاد میشود. ۳. [قدیمی] شکاف ...
فرهنگ فارسی عمید
در شطرنج، مهرهای به شکل برج؛ قلعه.
= قرهقروت: خوان تو همی بینم چون خانهٴ کردان / آراسته همواره به شیراز و به رخبین (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۶۱).
محلی مخصوص برای شستن لباس؛ گازرخانه؛ گازرگاه.
رختخواب؛ لحاف و تشک؛ بستر.
جایی در حمام، ورزشگاه، و مانند آن برای عوض کردن لباس.
اسب، بهویژه اسب اصیل. δ در اصل نام اسب رستم بوده است.
درخشندگی؛ درخشان بودن.
پرتو انداختن؛ درخشیدن؛ روشنایی دادن؛ تابیدن.
ارزان شدن؛ ارزانی.
۱. راه و شکاف میان دیوار؛ سوراخ. ۲. [مجاز] عیب و نقص؛ فساد. * رخنه افکندن: (مصدر لازم) [قدیمی] ۱. در چیزی ایجاد رخنه و شکاف کردن. ۲. [مجاز] اختلاف و نفاق و جدایی میان دیگران انداختن. ...
۱. ویژگی کسی که میتواند در امری دشوار راه گریزی پیدا کند؛ چارهجو؛ چارهگر. ۲.رخنهکننده و فسادانگیز.