۱. درنگ کردن. ۲. دیر کردن؛ کندی؛ تٲخیر.
فرهنگ فارسی عمید
باطل کردن؛ لغو کردن.
= بُعد * ابعاد هندسی (ثلاثه، سهگانه): (ریاضی) طول (درازا)، عرض (پهنا)، و عمق (ژرفا).
دور کردن؛ تبعید کردن.
بعیدتر؛ دورتر.
بلیغتر؛ رساتر.
۱. ویژگی هرچیز دورنگ، بهویژه سیاه و سفید. ۲. (اسم) [قدیمی] پرهای سیاه و سفیدی که سپاهیان و رزمجویان به کلاه خود میزدند. ۳. (اسم) مطلق اسب. * ابلق ای ...
۱. از روی نادانی و نابخردی. ۲. (صفت) آنچه از روی نادانی باشد.
سادهلوحی؛ کمخردی.
۱. ‹ابلوک› [قدیمی] = ابلق ۲. (اسم) (زیستشناسی) گیاهی با شاخههای باریک و برگها و دانههای ریز سهپهلو که در بیابانهای خشک میروید و با وزش باد از جا ...
در ادیان سامی، موجودی که باعث رانده شدن آدم و حوا از بهشت شد؛ مظهر شر و بدی که انسان را گمراه میکند؛ عزازیل: از ابلیس هرگز نیاید سجود/ نه از بدگهر نیکویی در وجود (سعدی۱: ۹۸). δ ...
مسافری که در شهر خود بضاعت و سروسامان دارد اما در سفر بیچیز و تهیدست مانده و توانایی بازگشت به شهر خود ندارد و مستحق زکات است؛ درراهمانده.