خالی شدن ذخیره الکتریکی باتری، خازن، و مانند آن.
فرهنگ فارسی عمید
نخستین پولی که کاسب و پیشهور در آغاز کار روزانه از خریدار میگیرد؛ دخش؛ دستلاف. =دشتان
نگهبان دشت؛ نگهبان کشتزار یا چراگاه.
۱. مربوط به دشت؛ صحرایی. ۲. (اسم) (موسیقی) آوازی از ملحقات دستگاه شور.
سخت؛ مشکل: با مردم سهلخوی دشخوار مگوی / با آنکه در صلح زند جنگ مجوی (سعدی: ۱۷۲ حاشیه).
کسی که بدی و زیان کس دیگر را بخواهد و کینه از او در دل داشته باشد؛ بدخواه؛ عدو؛ خصم.
آنکه دشمن را بکشد؛ کشندۀ دشمن.
= دشمنی
عداوت؛ خصومت.
کارد برنده و نوکتیز که برای سر بریدن و زخم زدن به کار میرود؛ خنجر.
روزگار؛ دنیا.
سختی.