دریای کوچک که از هر طرف خاک بر آن احاطه کرده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
۱. مربوط به دریا. ۲. زندگیکننده در دریا: جانور دریایی.
چهار طرف در خانه؛ چهارچوبه که در را میان آن کار میگذارند؛ چهارچوب در: درواز و دریواس فروگشت و برآمد / بیم است که یکبار فرود آید دیوار (رودکی: لغتنامه: دریواس).
=درویش
مسکوک طلا در دورۀ هخامنشی به وزن ۴۰/۸ گرم که داریوش کبیر رواج داد.
یکسوم هر برج.
کسی که مال دیگران را بیخبر و پنهانی ببرد؛ آنکه چیزی از دیگران بدزدد.
۱. وسیلهای که در اشیاء گرانبها از قبیل خودرو، ملک، یا گاوصندوق کار گذاشته میشود و در اثر تماس یا قطع و وصل شدن نور به صدا درمیآید. ۲. [منسوخ] کسی که دزد را دستگیر ...
۱. بردن مال دیگری پنهانی و بیخبر که صاحب مال در آن لحظه آگاه نشود؛ دزدی کردن. ۲. کنار کشیدن خود.
دز کوچک؛ قلعۀ کوچک.
=دستان١
۱. آبی که با آن دستورو را بشویند؛ آبدست. ۲. [مجاز] وضو.