۱. سردتر. ۲. [مجاز] فاقد جذابیت و گیرایی؛ بیمزه.
فرهنگ فارسی عمید
رویۀ لباس؛ رویه.
۱. (زیستشناسی) خطی از مو که در زیر پیشانی و بالای چشم میروید. ۲. (ریاضی) آکلاد. ۳. خطی که برای اضافه کردن کلمهای در میان کلمات کشیده میشود. * ابرو انداختن ...
گل همیشهبهار.
خوشرو؛ خوشخو؛ تازهرو.
۱. ویژگی آسمان پوشیده از ابر: هوای ابری. ۲. ابرمانند. ۳. چیزی که از ابر ساخته شده باشد: تشک ابری.
۱. کسی که بهوسیلۀ ابزار کاری انجام میدهد. ۲. کارگری که با ابزار کار میکند.
۱. به گرو دادن؛ گرو کردن. ۲. حرام کردن چیزی.
حاضر نشدن عدهای از نمایندگان مجلس قانونگذاری به منظور از اکثریت انداختن جلسه و جلوگیری از تصویب لایحهای که در مجلس مطرح شده.
= بصر
بصیرتر؛ بیناتر؛ بینندهتر؛ آگاهتر؛ داناتر.
از ستارگان قدر اول که در صورت فلکی جبار بر مَنکِب راست آن قرار دارد؛ مَنکِبالجوزا.