آلتی چوبی، فلزی، یا پلاستیکی برای رسم خط مستقیم و اندازهگیری.
فرهنگ فارسی عمید
۱. مخاطب قرار دادن کسی؛ با کسی رویاروی سخن گفتن. ۲. (اسم) [قدیمی] عنوان؛ لقب. ۳. (اسم) [قدیمی] حُکم.
۱. وعظ و سخنرانی کردن. ۲. (اسم) خطبه؛ وعظ.
= پرستو
خواستگاری و ازدواج.
= خطه
هر نوع سرزمین مانند ناحیه، شهر، و کشور.
= خط
۱. فاصلۀ میان دو پا در راه رفتن؛ گام؛ قدم. ۲. (تصوف) گامهایی که سالک در طریقت برمیدارد.
= خطیئت
پنهانی؛ پوشیدگی.
۱. سبک شدن؛ سبکی؛ خواری. ۲. سبکی در عقل یا کار. ۳. [قدیمی] سبک و کموزن بودن.