خشمناکی.
فرهنگ فارسی عمید
کچل.
= خودفروش
۱. مادرزن. ۲. مادرشوهر.
دره یا رودخانهای که جریان آب در آن قطع شده باشد.
۱. نوعی شیرینی سنتی از آرد برنج که داخل آن، مغز گردو و دارچین قرار میدهند. ۲. [قدیمی] آرد سبوسدار. ۳. [قدیمی] نانی که از این نوع آرد تهیه میشد: خشکار گرسنه را کلیج است ...
میوههای خشکشده، مانندِ گردو، کشمش، پسته، انجیر، بادام، و توت.
= خشکسار۱
۱. [عامیانه، مجاز] ویژگی دستمزدی که بهجای جیرۀ جنسی به کسی پرداخت میشود: جیرۀ خشکه. ۲. (قید) [عامیانه، مجاز] نقدی. ۳. (اسم) هرنوع نانی که هنگام پختن آن را مانند بیسکویت خشک م ...
قسمتی از مجرای قنات که آب از کف و دیوارۀ آن تراوش نمیکند و فقط برای عبور آب کنده میشود.
۱. از میان رفتن آب و رطوبت چیزی؛ خشک شدن. ۲. از رشد و نمو افتادن و پژمرده شدن. ۳. یخ زدن. ۴. [مجاز] متعجب شدن.
۱. خشکشده. ۲. [عامیانه، مجاز] لاغر. ۳. (قید) [قدیمی، مجاز] متعجب.