= هسته
فرهنگ فارسی عمید
= خسور
۱. ضرر کردن؛ زیان دیدن. ۲. زیانکاری.
پادشاه. * خسرو سیارگان: [قدیمی، مجاز] = خورشید * خسرو مشرق: [قدیمی، مجاز] = خورشید
۱. [مقابلِ کسوف] (نجوم) حائل شدن زمین میان خورشید و ماه که باعث از نظر پنهان شدن ماه میشود؛ ماهگرفتگی. ۲. [قدیمی] ناپدید شدن.
۱. بخیل. ۲. [قدیمی] فرومایه؛ پست؛ لئیم؛ رذل؛ دنی؛ سفله.
۱. شیار کوچک بر روی چیزی؛ خراش. ۲. ناصافی در طنین صدا.
= خشخش: خشتخشت موش در گوشش رسید / خفت مردی، شهوتش کلی رمید (مولوی: ۸۹۶).
۱. کسی که گِل به قالب میزند و خشت درست میکند. ۲. کسی که کارش آجرچینی و بنا کردن دیوارهای ساختمان با خشت یا آجر است.
۱. ساختهشده از خشت: خانهٴ خشتی. ۲. ویژگی یکی از قطعهای کتاب: قطع خشتی. ۳. دارای شکل یا نقش مربع: کاغذ خشتی. ۴. (اسم) از طرحهای قالی: قالی خشتی.
۱. گیاهی علفی، با ساقۀ باریک، گلهای سفید، و برگهای دراز، درشت، و دندانهدار که بلندیش تا یک متر میرسد و از آن شیرۀ تریاک میگیرند؛ کوکنار. ۲. میوۀ گرزمانند گیا ...
= خشمگین