پاسبان.
فرهنگ فارسی عمید
۱. بنگاهی که به نمایندگی از سوی بنگاهها و مؤسسات دیگر، خدماتی را انجام میدهد: آژانس بیمه، آژانس خبری. ۲. مؤسسهای که پس از تلفن مشتری، اتومبیل با راننده در اختیار او قرار ...
۱. = آجیدن: میندیش ازآن کآن نشاید بُدَن / که نتوانی آهن به آب آژدن (فردوسی۲: ۲۳۱۴). ۲. [مجاز] = آزردن: زبان را نگهدار باید بُدَن / نباید زبان را به زهر آژدن (فردوسی: ۶/۳۴۹ حاشیه).
گلی که در ساختمان روی سنگ یا آجر میکشند و بعد سنگ یا آجر دیگر را روی آن میگذارند؛ ملاط.
= آژغ
۱. هشیار کردن؛ آگاه ساختن؛ آگاهانیدن. ۲. بانگ زدن.
انجمنی رسمی در هر کشور که از بزرگان علوم و فنون برای بحث و تحقیق در مسائل علمی و ادبی تشکیل میشود؛ فرهنگستان.
عضو آکادمی؛ عضو فرهنگستان.
از درختان جنگلی امریکا که چوب آن به رنگ سرخ و دارای موجهای زیبا است و برای ساختن اشیای چوبی گرانبها به کار میرود.
واحد اندازهگیری سطح برابر با حدود ۴۰۴۶ مترمربع.
جذام
پر کردن؛ انباشتن: نکوشم به آکندن گنج من / نخواهم پراگندن انجمن (فردوسی: ۶/۵۹۷ حاشیه).