جای آباد؛ آبادبوم؛ هر جای آباد که در آن آب و گیاه و مردم باشند: چنین داد پاسخ که آبادجای / نیابی مگر باشدت رهنمای (فردوسی: ۶/۱۶۷).
فرهنگ فارسی عمید
۱. آباد بودن. ۲. (مصدر متعدی) آباد ساختن زمین با کشتوکار؛ آباد کردن. ۳. (اسم) [قدیمی] جایی که در آن آب و گیاه پیدا شود و مردم در آنجا زندگانی کنند.
آنکه کارش آباد کردن است؛ آبادکننده.
دارویی که از سرب و گوگرد تهیه میشد و در چشمپزشکی کاربرد داشت.
۱. ماه هشتم از سال خورشیدی ایرانی؛ ماه دوم پاییز؛ آبانماه. ۲. فرشتۀ موکل بر آب. ۳. [قدیمی] روز دهم از هر ماه خورشیدی: آبانروز است روز آبان / خرم گردان به آبِ رَز جان (مسعودس ...
= جزیره: تنیچند از موج دریا برست / رسیدند نزدیکی آبخوست (عنصری: ۳۵۲).
اتاق و محل مخصوص در یک اداره یا وزارتخانه یا خانههای بزرگان که در آنجا چای و قهوه و شربت و قلیان تهیه میکنند.
= دمجنبانک
۱. (زیستشناسی) حشرهای قهوهایرنگ با بالهای کوچک و پاهای تیز که بهوسیلۀ آن سوراخهایی در زیرزمین حفر میکند و به ریشۀ گیاهان آسیب می ...
۱. آبدهنده. ۲. آن قسمت از مجرای قنات در زیرزمین که آب از آن بیرون میآید و داخل قنات میشود.
۱. راه آب؛ راهگذر آب؛ مجرای آب. ۲. گذرگاه سیل.
۱. آنچه از سنگ و خاک یا کف رودخانه که آب آن را ساییده یا تراشیده یا روبیده باشد. ۲. موادی که در مجرای آب تهنشین شود.