آغاز؛ اول؛ ابتدا.
فرهنگ فارسی عمید
= حدقه
۱. سخنی که از پیغمبر اسلام و ائمه نقل شده است. ۲. سخن؛ کلام. ۳. [قدیمی] داستان؛ حکایت. ۴. (فلسفه) = حادث ۵. (صفت) [قدیمی] نو؛ تازه؛ جدید. ۶. [قدیمی] خبر. * حدیث اسرا: حدیث معراج. * ...
۱. کنارههای چیزی. ۲. تمام؛ همه؛ سراسر.
۱. ترسنده و باپرهیز. ۲. زیرک و هوشیار.
۱. قطع کردن. ۲. انداختن؛ افکندن؛ ساقط کردن. ۳. دور کردن. ۴. (ادبی) انداختن یا ترک کردن یکی از حروف در نظم یا نثر، و گفتن شعری که مثلاً حرف «ل» در آن نباشد، یا استعمال کلمات بینقطه ...
حذرکننده؛ پرهیزکننده.
گرما؛ گرمی.
= حره
= حارث
کِشت؛ زراعت.