۱. = سنگ ۲. [قدیمی] طلا و نقره.
فرهنگ فارسی عمید
= حجره
سنگ سیاهی که آن را به دیوار کعبه نصب کردهاند و حاجیان هنگام طواف کعبه آن را لمس میکنند.
اتاقی مزین و آراسته که عروس و داماد شب اول عروسی را در آن بهسر میبرند.
= حجاز: شاهدان میکنَنْد خانهٴ زهد / مطربان میزنند راه حجیز (سعدی۲: ۴۶۱)، شمس حق و دین بتاب بر من و تبریزیان / تا که ز تف تموز سوزد پردۀ حجیز (مولوی۲: ۴۴۳).
دارای حجم؛ پرحجم؛ بزرگ.
۱. اندازه؛ مقدار. ۲. کرانه؛ مرز. ۳. (اسم) [جمع: حُدُود] حائل و حاجز میان دو چیز. ۴. کناره و انتهای چیزی. ۵. (فقه) عقوبت و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم، مانندِ تازیانه زدن شراب ...
۱. سرود و آوازی که شتربانان عرب هنگام راندن شتر میخوانند. ۲. (اسم مصدر) راندن شتر با خواندن سرود و آواز.
= حدیقه
۱. پوشیدن لباس سیاه در مرگ کسی؛ جامۀ ماتم پوشیدن. ۲. (اسم) لباس سیاهی که در مرگ کسی بر تن میکنند؛ جامۀ ماتم.
۱. تیزی؛ برندگی. ۲. تندی. ۳. [مجاز] خشم؛ غضب. ۴. (موسیقی) زیر بودن صدا.
۱. (فلسفه) = حادث ۲. (صفت) ویژگی امری که تازه واقع شده. ۳. امری که معروف در سنت وشریعت نباشد؛ بدعت. ۴. (اسم، صفت) جوان؛ نوجوان. ۵. ادرار، مدفوع، و آنچه وضو را باطل میکند.