پستاندار و نشخوارکننده از راستۀ شکافتهسُمها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است: دیدی آن جانور که زاید مشک / نامش آهو و او همه هنر است (خاقانی: ۶ ...
فرهنگ فارسی عمید
ترسو؛ بددل؛ بزدل.
دونده مانند آهو؛ آنکه مانند آهو بدود؛ آهوتک.
کسی که در زیر زمین نقب بزند؛ نقبکن؛ نقبزن.
کاسۀ سر؛ استخوان بالای مغز سر.
= آب۱
۱. گردوخاک؛ غبار: از آوار اسبان و گرد سپاه / بشد روشنایی ز خورشید و ماه (فردوسی: لغتنامه: آوار). ۲. خاک، سنگ، آجر، گچ، تیر، و دیگر مصالح ساختمانی که هنگام خراب شدن بنا فرومیر ...
۱. گمگشته. ۲. سرگشته؛ سرگردان. ۳. بیخانمان؛ دربهدر. ۴. دور از وطن.
حالت آواره بودن؛ دربهدری؛ بیخانمانی؛ سرگردانی: چو خواهم شد اکنون به بیچارگی / در این ره نبینم جز آوارگی (نظامی۶: ۱۱۵۶).
۱. صیت؛ شهرت: به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان / سه کس برند رسول و غریب و بازرگان (سعدی: ۷۵۱). ۲. بانگ؛ صوت. ۳. نغمه.
گذشت و اغماضی که در جریان کاری با نادیده گرفتن مقررات نسبت به کسی اعمال میکنند؛ ارفاق.
۱. = آوردن ۲. آورنده؛ دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بارآور، سودآور، شرمآور، ننگآور.