خیکهای بادکردهای که چند تکه چوب و تخته به آن ببندند و برای عبور از آب بر آن بنشینند.
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمع: جوامع] هر چیز تمام و کامل. ۲. مشتمل بر. حاوی. ۳. جمعکننده؛ گردآورنده؛ فراهمآورنده. ۴. (اسم) مسجد بزرگ هر شهر که در آن نماز جمعه میخوانند؛ مسجد آدینه.
علمی که دربارۀ گروههای مختلف بشری و عادات، اخلاق، آداب، و رسوم آنها و روابط بین افراد، گروهها، و طبقات اجتماعی بحث میکند؛ علمالاجتماع.
جایی که در آن جامههای دوخته و نادوخته را نگهداری میکردند؛ رختخانه؛ انبار البسه: پشمینهپوش خرقهٴ سالوس تا نسوخت / از جامهخانهٴ کرمت خلعتی نیافت (کمال خجند ...
۱. کارگری که در حمامهای عمومی لباسهای مردم را حفظ میکند. ۲. مٲمور و نگهبان جامهخانه؛ کسی که انبار البسه به او سپرده میشده. ۳. نوکر یا خدمتکاری که وظیفۀ او ن ...
۱. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای شور، همایون، و افشاری. δ گویند از ساختههای نکیسا بوده و آن را چنان مینواخته که حضار از شور و هیجان جامه بر تن میدراندند: ...
۱. کسی که جامۀ دریده بر تن دارد. ۲. [مجاز] صوفیای که هنگام سماع بیخود شود و جامۀ خود را چاک دهد.
۱. کسی که جامه را در وقت شستن میکوبد؛ رختشوی؛ گازر. ۲. (اسم) چوبی ستبر که گازران جامه را هنگام شستن با آن میکوبند؛ کدنگ؛ کدینه؛ کوبین.
۱. وظیفهخوار: که ای جامگیخوار تدبیر من / ز جام سخن چاشنیگیر من (نظامی۵: ۷۶۳). ۲. نوکر و خدمتکار که مقرری ماهیانه یا سالیانه بگیرد.
جن.
ظالم؛ ستمکار؛ جفاپیشه.
دلپذیر.