۱. ویژگی کسی که موهای جلو سرش ریخته باشد: پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل / ساق چون سوهان و دندان بر مثال اسنزه (رودکی: ۵۱۰) ۲. (اسم) پیشانی. ۳. (اسم) تارک؛ فرق سر.
فرهنگ فارسی عمید
۱. چیزی را با زور و فشار در چیز دیگر داخل کردن؛ چپاندن. ۲. چیزی را به قیمت زیاد فروختن. ۳. پُر کردن.
= تاباک
= تژ
تکه؛ لقمۀ طعام.
کسی که در سواری و تاختوتاز نظیر و همتا نداشته باشد؛ یکسوار؛ یکهسوار.
گیاهی که دانههای آن دارای یک لپه باشد، مانند گندم و ذرت؛ ذوفلقه.
۱. بر هم نشستن و انبوه شدن. ۲. انبوهی و ستبری. ۳. (فیزیک) [منسوخ] چگالی؛ جرم حجمی.
۱. کسل شدن؛ سستی و کاهلی کردن. ۲. سستی؛ تنبلی.
کسی که چیزی را تکان بدهد؛ جنباننده.
بزرگی به خود گرفتن؛ خود را بزرگ پنداشتن؛ بزرگمنشی نمودن؛ بزرگی فروختن به دیگران.
۱. مکرر شدن؛ دوباره شدن؛ دوباره صورت گرفتن کاری. ۲. [قدیمی] دودله شدن.