۱. مزه خوردن؛ آجیل خوردن. ۲. (اسم) هرگونه آجیل، خشکبار، شیرینی، میوه، و امثال آن. ۳. از [قدیمی] جایی به جایی رفتن؛ جابهجا شدن.
فرهنگ فارسی عمید
انواع آجیل، خشکبار، شیرینی، میوه، و امثال آن.
۱. پلنگی نمودن؛ مثل پلنگ شدن. ۲. [مجاز] تندخویی کردن؛ خشم کردن.
کاهل؛ تنبل.
۱. بافنده. ۲. (زیستشناسی) = عنکبوت
= عنکبوت: ز باریکی و سستی هردو پایم / توگویی پای من پای تنندوست (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۰).
۱. قسمت اصلی یک چیز: تنهٴ هواپیما. ۲. بخش اصلی بدن انسان و جانوران. ۳. جسم درخت، از روی زمین تا جای روییدن شاخهها.
۱. تک؛ یگانه؛ یکه. ۲. کسی که همدم و همصحبت نداشته باشد.
۱. تنها بودن. ۲. بییار و همدم بودن.
قوه؛ توانایی.
جای پختن نان در خانه یا دکان نانوایی.
تنومند بودن؛ تناوری.