۱. نشان؛ نشانه؛ هدف: چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی: ۷۶). ۲. جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند؛ فاصله تیرانداز تا هدف؛ نشانهگاه. ۳. تیررس. ۴. آل ...
فرهنگ فارسی عمید
کسی که به قواعد علم آمار آگاهی دارد؛ متخصص احصائیه.
کسی که مٲمور گردآوری، بررسی و تحلیل دادهها است.
گیاهی آپارتمانی پیازدار از تیرۀ نرگسیان، دارای برگهای پهن و گلهای درشت خوشبو به رنگ سرخ، ارغوانی یا سفید.
۱. برآمدگی و تورم عضوی از بدن در اثر بیماری، جراحت یا کوفتگی؛ ورم. ۲. برآمدگی غیرعادی.
بادکرده؛ ورمپیداکرده.
باد کردن عضوی از بدن؛ ورم کردن؛ آماس کردن.
حالت آماسیده؛ برآمدگی؛ پفکردگی.
= آمودن
= آموختن
۱. احتمال میمنت داشتن و خجسته بودن یا نبودن. ۲. برای بعضی خجسته و بامیمنت و برای بعضی نحس و شوم بودن.
= آمرزش